مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
شنبه، 20 خرداد 1402 ساعت 00:052023-06-09ورزشي

اینجا خانه ما| مامان! دیگه چه کار کنم؟!


خانواده های بچه دار نباید در شب های مهتابی سفر بروند! باید شبی را برای حضور در جاده انتخاب کنند که پیدا کردن ماه، اقلا پنج دقیقه طول بکشد! این ماجرای سفر ماست - دلم می خواهد زل بزنم به دوربین و بگویم: من دیگه حرفی ندارم! اما به جایش رو می کنم به بچه ها و می گویم: اصلا ولش کنین! این بازی هنوز زوده براتون! علی فورا با ژستی که نشان دهنده عاقل و بالغ بودنش است می گوید: برای من زود نیست، برای بعضیا زوده! لبخندی می زنم و به حرف سجاد فکر می کنم که در آدم بودن زهرا تردید دارد! نمی دانم تردیدش از چه جهت است.

از جهت اینکه خیلی کوچولوست؟ اینکه حرف نمی زند؟ شاید هم اصلا سجاد نمی داند آدم چیست و به چه موجوداتی اطلاق می شود! در هرحال من با این حرفش، یاد زمانه ای می افتم که دخترها را آدم حساب نمی کردند.

بعد صدای گریه های علی در شب میلاد حضرت معصومه(س)، در گوشم می پیچد.

- چقدر ما بدبختیم! چقدر ما بیچاره ایم! چرا ما پسرا رو آدم حساب نمی کنن؟! چرا هیچ کس به ما اهمیت نمیده؟! همه اش دخترا، همه ش دخترا.

اینها را می گفت و مشت می کوبید به زمین و بلند بلند گریه می کرد.

- چرا بدبخت باشی پسرم؟ تو حتما خوشبختی.

- خوشبختم؟! من خوشبختم؟! صورتش سرخ شده، رگ گردنش زده بیرون و اشک مثل جویبار بهاری، از چشم هایش روان است.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

اینجا خانه ما| مامان! دیگه چه کار کنم؟!

اینجا خانه ما| مامان! دیگه چه کار کنم؟!